خدايا...
خدايا تمومش كن ديگه
ديگه خسته شدم از اين همه عشق يكطرفه اي كه تمومي نداره
بسه ديگه
سيگاري شدم،الكلي شدم،اهل همه چيز شدم
ديگه بست نيس
چرا اينجور منو عذاب ميدي؟
مگه گناه من تو اين زندگي چي بوده؟
عاشقانه های من برای خانم ترین،خانم های دنیا...برای یه بی معرفت مغرور...مینویسم برای عشقم ღღღ˙·٠•●♥نگین♥●•٠·˙ღღღ که شاید هیچ وقت دستانش سهم من نباشد...
خدايا تمومش كن ديگه
ديگه خسته شدم از اين همه عشق يكطرفه اي كه تمومي نداره
بسه ديگه
سيگاري شدم،الكلي شدم،اهل همه چيز شدم
ديگه بست نيس
چرا اينجور منو عذاب ميدي؟
مگه گناه من تو اين زندگي چي بوده؟
خدایا کاش نگین خانمم میدونست با تموم این اتفاقاتی که افتاد،حتی با اینکه حاظر نیست منو نگاه کنه،هنوز بیش از پیش دوسش دارم...
خدایا توکه نمیخوای اونو به من بدی چرا پس هر شب توی خواب اون رو میدی به من؟اخه منم یه ظرفیتی دارم...به عظمتت قسم این امتحانت خیلی بزرگتر از ظرفیت منه...تورو عظمتت قسم دیگه تمومش کن...من نگینمو میخوام،خدایا من بدون اون نمیتونمممممممممممم
خدایا کافیه دیگه...دیگه بریدم:'(
سلام نگینم
امشب هم با تموم تلخیاش گذشت و من باز سومین سال رو هم بدون تو تحویل کردم...
امشب وقتی اشکم در اومد فقط برای تو ارزوی موفقیت کردم...این تنها خواسته من از خدا بود...
راستی عیدت مبارک.امیدوارم سال خوبی داشته باشی...
شبت آروم خانمم...
سلام نگینم
میدونم که گاهی به این وب سر میزنی...
امشب دلم خیلی گرفته...
میخوام فقط و فقط یه جمله بهت بگم
پس بیا ادامه مطلب
پسورد ادامه ی مطلب هم شماره 4رقمی خونتونه...
نگینم هیچی نگو،فقط بخون...
خیلی سخته که میدونم قسمت من نیستی ولی نمیتونم ترکت کنم...
میدونم آخرش نمیشه ولی نمونم حتی یک لحظه بهت فکر نکنم...
سخته که تو هستی،منم هستم،ولی قسمت نیست...
سخته که نبینمت...سخته که چند روزه ازت خبر ندارم...
خدایا ازت فقط معجزه میخوام...
فقط از تو خواهشی دارم...
نگین...
هر کجای این دنیا که بودی...
هرکجا...
هروقت خوشحال بودی...
واز ته دل می خندیدی...
یادت باشد...
کاری کرده ای که یک نفر...
مدتهاست نمیتواند از ته دل بخندد...
خدا روزی دلش اندوه و غم داشت...
از این مردم دلی ﭘر خون و درد داشت...
دلش میخواست که یک بنده بیاید...
همه زیبایی را در او بیابد...
خدا نقاش را زودی صدا کرد...
به او مأموریتی را عطا کرد...
بگفت از تو بخواهم من یه دختر...
یه گیسوی بلند ,یک روی خوش تر...
دو چشمش همچو الماسی بماند...
دلش قد یه دریایی بماند...
لبش همچون یه غنچه از گل سرخ...
قشنگ و دلکش و زیبا بماند...
یکی باشد که مثل او نباشد...
زِ عالم دختری چون او نباشد...
خوشا آن مرد که باشد در دل او...
ندارد غصه ای, نه غم ,نه اندوه...
به اسم نگین باشد ملقب...
که اسمش هم شود مرهم به هر درد...
نمی دانم
چرا امشب واژه هایم
خیس شده اند . . .
مثل ِ آسمانی که امشب
می بارد …
و اینک باران
بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم
می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد …
تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی
گذر کنم…
سخـت است بغض
داشته باشــی
و بغضـت را هیـچ
آهنـگی نشکنــد
جز صدایکسـی که
دیــگر نیســـت !
فقط عشقم نگین بخونه...
بعضی ها میگن عشق لازم نیست
اونا میگن که عشق خائنه
اما من تورو خیلی زیاد دوست داشتم
نوری از اعماق قلب کوچکم برای تو میدرخشه
اما به اندازه دنیا بزرگه
من خیلی خیلی دوست داشتم
میگن که باید فراموش شه زمان خودش باعث فراموشی میشه
بالاخره یه جوری بهبود پیدا میکنه
اما این برا من عشق نیست مثل تو از سنگ نیست
عشق من به قلب تو تبعید شده
بعضی ها میگن عشق لازم نیست
اونا میگن که عشق خائنه
اما من تورو خیلی زیاد دوست داشتم
اون نگاه سردت برام کافیه
تو به اندازه تمام دنیا برام ارزش داری
اما من تورو خیلی زیاد دوست داشتم
میگن که باید فراموش شه زمان خودش باعث فراموشی میشه
بالاخره یه جوری بهبود پیدا میکنه
اما این برا من عشق نیست مثل تو از سنگ نیست
عشق من به قلبم تبعید شده
غریبانه یعنی با خدات خلوت کنی و باهاش دردل کنی و بگی:
خدا من میخوامش میخوام باهاش تا آخر عمر باشم،بدون اون نمیتونم و و و...
ولی خدا هم روشو برگردونه...
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
...
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
ﻋﺸــــﻖ ﻫــﺎﮮ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨــﮯ ،
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد
به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند
ببین غمگین.
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم...
دلم که می گیرد ٬ آرام خودم را در آغوش می گیرم ...
خـــودم به تنهـــایی ٬
دست نوازشی بر ســــرم می کشم ... لبخند می زنم و آهستـــه می گویم :
" گریه نکن عــــزیـــزم ... من هسـتم ...
خودم به تنهــایی ، هـــوای نداشته ات را دارم....
ای کاش اشکهای تنهایی شب ، لب می گشودند و از دل عاشق حرف می زدند ، دلی که هر شب چشمانش بارانی است.
ای کاش...
ای کاش در خواب می دیدمش تا با اشک بهش بگم که عاشقونه میپرستمت.
ای کاش...
ای کاش ابر بودم تا وقتی که به یاد تو می باریدم ، همه می دیدند و شاهد می شدند و شهادت می دادند که چگونه برای رسیدن به تو لحظه شماری می کنم
گفتند:نگینت بهت خیانت میکند!
گفتم:میدانم…
گفتند: این یعنى نگینت دوستت ندارد!
گفتم:میدانم…
گفتند: نگین روزی میرود وتنها میمانی !
گفتم:میدانم…
گفتند: پس چرا ترکش نمیکنی!
گفتم:این تنها چیزی ست که نمیدانم…
روزی خواهد رسید...که دیگر...
نه صدایم را بشنوی...نه نگاهم را ببینی...نه وجودم را حس کنی...!!!!
"سنگ قبر"جای مرا گرفته است.
خــــدایـــــا...
اين روزها!!!
دلتنگم....
باور کن اين يکی ديگر شعر نيست...
خدا جونم...
خودت که میدونی چقدر دوستت دارم، مگه نه؟
خدایــــــــــــــا...
امروز را مهمان قلبم باش
امروز پای سفره ی درد دلهای من باش
رهایـــــــم نکـــــــن!
خدایا بیش از همیشه دلتنگم ...
به اندازه ی تمام روزهای نبـــــــــــودنم ...
"دلتـنـگــــــم"
خــــــــــــــــدایا ...!خسته ام میفهمی
من اینجـــــــــــــــــــــــا...
دلـــــــــــــــم سخت معجــــــــــــــــــــزه می خواهد...!!!
دلشکسته ام خدای من میشنوی!!!
میدانم که حرفهایم بوی ناشکری میدهد"
خــــــــــــدای من!
نه اونقدر پاکم که کمکــــم کنی و نه اونقدر بدم که رهـــام کنی...
میــــــــون این دو گمم!
هم خــــودم رو و هم تــــــو رو آزار میدم...
هر چه قدر تلاش کردم نتونستم اونـــــــــی باشم که تو خواستی...
و هــــــرگز دوست ندارم اونی باشم که تو رهـــــــام کنی...
انقدر بــی تو تنهــــــام که بی تو یعنی “هیــــچ” یعنی “پـــــوچ” !
خـــــــــدایا هیــــــــچ وقت تنها رهــام نکن ....
♥خدایا♥ نگاه بارانیت را از من برنگیر!
این روزها بدجور دلم برایت تنگ میشود!
دوست دارم کنارم بنشینی و به "گریه هایم" لبخند بزنی
دوس دارم برایم از روزهای خوب وعده دهی
♥خدای من♥
آمده ام که بگویم دلم برای خنده های بی غصه تنگ شده...
تا جايي كه یادمان هست :
همیشه ما رو از "چوب خدا" ترسوندن ولی حتی!!!
یه نفر هم به "بوس خدا" امیدوارمون نکرد!!!
نمي دونم چرا!
ولي شما ديگه به آيندگان فقط "چوب خدا" رو ياد ندين!!!
دلت که پیش کسی باشد
هر قدر هم نامهربانی ببینی
هر قدر هم که شکسته بشی
هر قدر تلاش کنی که تمام علاقه ات را جمع کنی و از کنارش بروی
نمی شود!
دل خوش "کوچک ها" می شوی
حرف های کوچک
کارهای کوچک
خوبی های کوچک
همین "کوچک" هاست که برایت نه پای رفتن می گذارند
نه دل ماندن
همین کوچک ها ذره ذره روحت را می کشد
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﯾﮑﯿﻮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﻣﺎﻟﻪ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ،
ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ،
یکی که کنارش خود خودم باشم...
ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﻬﻢ ﺑﺎﺷﻢ ...
ﺩﻟﻢ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻓﮑﺭ ﻧﮑﻨﻪ ﻣﺤﺘﺎﺟﺸﻢ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺤﺒﺘﺎﻣﻮ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺪﻩ ...
ﺩﻟﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺑﻬﺶ ﺑﺒﺎﻟﻢ ...
ﺩﻟﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺟﻠﻮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺑﮕﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ، ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻨﻪ ...
ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﯾﻪ ﻣﺮﻫﻢ، ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ...
یکی که وقتی ازش هدیه خاستم نگران این نباشم که با خودش هزار هزار فکر بی مربوط کنه
ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﺎﺷﻪ،
یکی که یار باشه....
یکی که اومدنش، رفتن نداشته باشه...
ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﻣﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ ...
ﺩﻟﻢ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ...
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻫﺎ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯿﺎﺩ